115.مغز من
ساعت از یازده گذشته
و قراره بابام ۱۲ جلو در باشه
مامان رو ببریم برای ویزیت
و من میم مریض رو گذاشتم خونه مادرش
و همین الان برگشتم به خونه ترکیده خودم
امروز بجز یه کاسه سوپ،چیزی نخوردم
و الان نمیدونم تو این کمتر از یه ساعت،به حمام و وسایل جمع کردن برسم،یا به خونه
خیلی دلم نمیخواد برم،ولی خب مجبورم
مسی مجبورم نکرده
خودم وظیقه ام میدونم
باید برم و پیگیر شم
میم وقتی مریض میشه خیلی خیلی اذیت میکنه
با مکافات تا دکتر اومد
و خودم انژیوکت رو براش وصل کردم
خیلی دلم میخواست همه چیز طبق برنامه پیش بره
و اینقدر وقت تلف نکنم
ولی نمیشه
کار زیاده و مغز من فرار
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۳ ساعت 23:5
توسط همان بلابلا
|