129.بیزارم ازت

خبببب

بالاخره روز موعود فرا رسید

و میم خسته شد از ادای عاشق ها رو در آوردن

و طبق روتین هر بارش،بعد از چند بار رابطه و حسابی رفع نیاز شدن،شروع کرده به تحقیر

مدام بهم میگه واقعا آدم بی سیاسیتی هستی

میم

تعریفت از آدم با سیاست چیه

چکار کنم؟

نمیفهمم واقعا

حتی نمیدونم واقعا در نظرت من بی سیاستم،یا اینو میگی که فقط ناراحت شم

آخه هر بار یه برچسب بهم میچسبونی

حساس،عصبی،و حالا هم بی سیاست

آیا اینکه در نظرت مادرت با سیاسته و با زبون چرب و نرمش،به هر قیمتی که شده به خواسته اش میرسه،باعث این حست به من شده؟

واقعا هرچقدر فکر میکنم،نمیتونم این شرایط رو توصیف کنم

بیزارم ازت

128.هفتاد و پنج

استارت میزنم

از فردا

هر روز

عکس

بیداری ۷

درس

مطالعه

۳ روز در هفته ورزش

127.بگذره

از دیشب تا الان فرصت نکردم اینستاگرم رو چک کنم

الان دیدم که همه ستوری گذاشتن

و برام سواله که چرا؟

تعجب داره؟

نه چون کاملا قابل پیش بینی هست

فقط اینکه رند شده ۹۰ انقدر همه تو شوک رفتن؟۸۸ اوکیه؟۸۹ چی؟

بحثم اینه که هر روز خدا میدونم و مرور میکنم که جوونی من و بقیه داره به گ... میره

اما اگر حتی نرسیم که شکم مون رو سیر کنیم،برام عجیب نیست

گیر کردیم تو این دوران گه

اما کاری از دست مون برنمیاد

یا شاید باید اینطور فکر کنیم

مغزم به هم ریخته

آدم وقتی هدفش بشه زنده موندن،دیگه انقدر به کیفیت گیر نمیده

فقط بگذره روزها پشت هم

بگذره این روزهایی که اسمش جوونیه...

126.میدونم

یادم نمیاد هیچوقت به این اندازه از پریود شدنم خوشحال شده باشم

کلی کار دارم و نمیدونم به کدوم برسم

ولی بیشتر از همه،رفتار میم رو مخمه

انگار سرده

ازم دوری میکنه

ازم خسته شده؟کمتر دوستم داره؟نمیدونم

فقط میدونم یه چیزیش هست

125.ثبت بشه

واقعاً اصلا حوصله ی نوشتن رو ندارم

یعنی حوصله هیچ کاری رو ندارم

اما باید بنویسم که ثبت شه

من از شدت استرس،دست و پام یخ زده

حالت تهوع دارم و ضربان قلبم رو حس میکنم

میترسم باردار باشم

طبق مای کلندر،۶ روز پیش باید پریود میشدم

و طبق احوالاتم،این ماه دو بار با فاصله،علائم پی ام اس بیچارم کرده

و این در حالیه که دارم روزی یه آسنترا ۱۵۰ مصرف میکنم

تا امروز دلم به بیبی چک منفی خوش بود

ولی از عصر،حتی جرات ندارم دومی رو انجام بدم

تمام استری این وند روز که به بیخیالی گذشت،اومده و یقه ام رو ول نمیکنه

باید فردا هرجوری شده میم رو بپیچونم و برم آزمایشگاه

تنها راهی که خیالم رو راحت میکنه همینه

و من بخاطر رفتار قابل پیش‌بینی میم ،بهش نمیگم

چون امروز گفت ایشالا که بارداری

نمیدونم اگر منفی باشه ،چطوری شادیم رو جشن بگیرم

و اگر مثبت باشه،چه گلی به سرم

124.لوپ

واقعا پی ام اس این ماهم شاهکار بود

در حدی که امروز بیبی چک زدم

و منفی بود

بیشتر از یک هفته است دارم اذیت میشم

و حدس خودم اینه که تاثیر یه مدت دارو نخوردن و بد خوابیدنه

چه کنم که برگشتن به روتین خیلی سخته

و شده یه لوپ که نمیتونم ازش دربیام

دلیل حال بدم،خوابمه

و دلیل بدخوابیم،حال بدم

123.کارهای خونه

امروز هم به تعویض کتاب رسیدم

هم یه سر رفتم خونه خاله

هم کاپشن هام رو لکه گیری کردم و شستم

هم حسابی به کابینت رسیدم

هم دارم از خستگی له میشم

خاله میگفت که برای آی یو دی،میم رو در جریان بزارم

نمیدونم واقعا

ترجیح میدم با پزشکم مشورت کنم

خیلی خوب میشه اگر فردا بتونم برم

بعد از پریود هم قصد دارم برم یه مرکز لیزر جدید

فردا به حمام و دکتر و اپیلاسیون برسم خیلی راضی ام

هرچند امشب هم دست از کار نمی‌کشم فعلا

جاروبرقی حسابی

تمیز کردن کف آشپزخانه

و کلی کار دیگه

122.حوصله ندارم

قرار بود امروز مهمون داشته باشم

کی؟

یکی از مثلا دوستانم

که مجبور شدم یه دروغی سرهم کنم و بپیچونم

میدونم این کار خیلی زشته

اما خب واقعا نه شرایطش رو داشتم و نه اعصابش

هرچند که تقصیر خودمه با این تصمیمات مضخرف در لحظه ام

طرف راهنمایی و دبیرستان هم مدرسه‌ایم بوده

و الان که با دوستای صمیمیم جمع میشیم،ازش بد میگم

بعد نه تنها پیشنهاد بیرون رفتنش رو با کمال میل پذیرفتم

پیشنهاد هم دادم که بجای بیرون رفتن،بیا خونه من

یا خدا مگه میشه

تف تو این مغز

پریود هم نمیشم که نمیشم

سه دوره پی ام اس اومد و رفت،ولی این خونریزی شروع نشد

جوگیر شدم و افتادم به جون خونه

و برای اولین بار از استیم واش ماشین لباسشویی استفاده کردم

وای که چقدر محشره

مخصوصا برا دستمال های آشپزخونه

میم گفت که فردا بریم کتاب ها رو تعویض کنیم

امیدوارم دیگه درس رو شروع کنم خبرم

کلی کار داریم و کلی بی حوصله م و کلی خواب بد میبینم

حتی دارو هام رو نمیخورم

دلم برا خانواده ام تنگ نمیشه

نمیدونم چرا

هرچند لون خودش یه بحث مفصله،که الان حوصله اش رو ندارم

121.یهو روشن میشم

یه روزایی هم هست که یهو موتورم روشن میشه

و کارهایی که ماه هاست عقب انداختم رو یکی پس از دیگری انجام میدم

ولی خب تعداد این روز ها زیاد نیست در زندگیم

که اگر بود ،بسی کارآمد تر میبودم

میم خوابه و من هم از خدا خواسته،افتادم به جون خونه

بشدت دلم میخواد برم خونه خاله

و شاید جایزه دادم به خودم و تایمی که میم باشگاهه،منم رفتم اونجا

البته اگر میم بره باشگاه

مهم هم نیست کارهام همین امروز تموم شه،مهم شروع کردن بود

البته دلم میخواد و باید با میم بریم بازار

چند تا کار هست که باید انجام شن

استثنائن حجم زیاد کارها رو امروز دوست دارم

خودم رو هم

خونه رو هم

ولی میم رو زیاد نه

با تراپیستم که صحبت کردم،حدس میزنم دلیل ناسازگاری میم،عدم بلوغ فکریشه

و دیشب تو این فکر بودم که برم و آی یو دی بزارم

نمیدونم هزینه و سختیش چقدره

باید بیشتر تحقیق کنم

اما خب لازمه

چون نباید بچه دار شیم

و میم هم که رابطه ی محافظت نشده میخواد

و من هم توان مقاومت رو از دست دادم

پس باید دور از چشمش جلوگیری کنم

120.خستمه

این چه کثافتیه توش غرقم

حتی چند شبه مسواک نزدم

مگه میشه؟؟

پادرد زیاددد

حال و حوصله ی هیچی و هیچکس رو ندارمممم

به درس برسم ؟به نظافت؟یا به خودم که کف پاهام ترک برداشته؟

فردا صبح ۸.۵ اولین جلسه کلاس فیتنسمه

باید کفش هام رو بشورم که آماده باشه

بعد از کلاس هم حمام حسابی

و عصر هم تراپی دارم

باید کتابایی که گرفتم رو ببرم پس بدم

و یک هزار کار دیگه

خستمهههههه

119.چرا خونه من

بخش آکادمیک زندگیم،به انواع و اقسام جراحی های اطرافیان گره خورده

من بازم برنامه سنگین ریختم و نشستم به خوندن،و دختر عمه ام عمل کرد

کسی رو نداره و پیشش ام

بازم خسته شدم از مهمون

البته یکم حسودی هم هستش

چطور همه،دوست های زوج دارن و رفت و آمد میکنن؟

و یه نکته دیگه

واقعاً واقعاً خونه ی من ،پتانسیل تمیزکاری نداره

برعکس،پتانسیل به کثافت کشیده شدن داره،اون هم بشدت

قضیه چیه؟نمیدونم

مشکل منه؟کوچیکی خونه ؟قدیمی بودن؟