24.اشک شوق یا دلتنگی؟

حدود نیم ساعت،بی وقفه،دونه های درشت اشکم می‌ریختن

چرا؟

چون تو گوشی میم،عکساس قدیمی مون رو دیدم،و حس عجیبیه مرور راهی که به اینجا ختم شده

چقدر خوش میگذشت،چقدر سخت میگذشت،چقدر قوی پیش رفتیم،چقدر همدیگرو دوست داریم

تصور روزی که میم رو کنارم نداشته باشم،قلبم رو به درد میاره

البته که تاثیرات هورمون ها غیر قابل انکارن،علی الخصوص این روزای منتهی به پریود،ولی واقعا من عاشق میم هستم،با تموم دعوا ها و جدل ها

میم از با ارزش ترین دستاورد های منه

نزدیکترین رفیقمه

و دلیل حال خوبم

هیچ جمله ای نمیتونم بچینم در وصف حالم

فقط میدونم بعد‌ها،دلتنگ این روزامون میشم

این خونه نقلی،کتابخونه ای که ساختمیش،اتاق همیشه شلخته مون،سینک همیشه پر از ظرف مون،ذرت خورون و سریال دیدن هر شب مون،دور دورای پر از حرف مون با ماشین قشنگ مون،...

14.من و آشیانه

این چند روزی که صفحات صبحگاهیم رو مینویسم،انگار برای بقیه روزم حرف کم میارم،در حد یه تودو لیست و دان لیست،همین

ولی من واقعاً راضیم که شروعش کردم

اصلا اون حس تخلیه شدن،آروم شدن،حتی وقتایی که تونستم عمیق بشم و کل اون روز رو درد میکشم از واکاوی ذهنیم،خیلی داره کمکم میکنه

الانم که تو کنج آشیونه م گم شدم،کنار بخاری،اونجایی که از لب پنجره میتونم بیرونو ببینم،صدای قشنگ لباسشویی تو خونه پیچیده و بوی تمیزی میاد

خوشحالم که تو این روزای زشت pms ،باشگاه میرم،به خونه میرسم،به خودم میرسم،با میم خوش میگذرونیم...

اعتراف میکنم به تمیز کردن خونه علاقه مندم،کیف میده