این چند روزی که صفحات صبحگاهیم رو مینویسم،انگار برای بقیه روزم حرف کم میارم،در حد یه تودو لیست و دان لیست،همین

ولی من واقعاً راضیم که شروعش کردم

اصلا اون حس تخلیه شدن،آروم شدن،حتی وقتایی که تونستم عمیق بشم و کل اون روز رو درد میکشم از واکاوی ذهنیم،خیلی داره کمکم میکنه

الانم که تو کنج آشیونه م گم شدم،کنار بخاری،اونجایی که از لب پنجره میتونم بیرونو ببینم،صدای قشنگ لباسشویی تو خونه پیچیده و بوی تمیزی میاد

خوشحالم که تو این روزای زشت pms ،باشگاه میرم،به خونه میرسم،به خودم میرسم،با میم خوش میگذرونیم...

اعتراف میکنم به تمیز کردن خونه علاقه مندم،کیف میده