62.حسرت

چند دقیقه ای هستش که به فکر ''حسرت'' هستم

من اگر فردا بمیرم،حسرت چه چیزهایی رو دلم میمونه؟

قطعا یکیش اینه که میم به مناسبت ها اهمیت نمیده

فردا سالگرد آشنایی مونه

بهم میگه انقدر مناسبت داریم که نمیرسم

ولی من فقط تولد و سالگرد آشنایی مون برام مهمه

دو تا تاریخ،تو به سال،شد این همه مناسبت؟

لا اقل بهونه ی بهتری بیار میم

حتی از چند ماه قبل یادآوری میکنم بهت

مثلا گیرم فردا رفتی یه دسته گل گرفتی،یا یه کادوی هول هولکی،میخوامش چیکار؟؟

من رفتم تابلو سفارش دادم،با طرح اختصاصی،ماه اون تاریخ که آشنا شدیم،با لوکیشن و آهنگ مون و جمله معروف مون

حتی ادکلن هم گرفتم

از بقیه حسرت هایی که به ذهنم میرسه بگم

بابا،یه تابی بود تو ترمینال،از اونا که پشت نداره،چند سال ما از کنارش گذشتیم و من هی گفتم دوست دارم سوارش بشم

الان دیگه تابی اونجا نیست

اگر بود سوار میشدم و از دل خودم درمیاوردم

چی میشد یه شب منو میبردی؟؟

یا نه ،یکی از اون هزاران دفعه،پنج دقیقه وایمیستادی سوارش شم

میدونی بحثم چیه

تو این دنیای پر از ناراحتی و زشتی،آدم ها خیلی راحت میتونن همدیگه رو خوشحال کنن

ولی دریغ میکنن از هم

فقط میتونم به یه نتیجه برسم

اونم اینکه لااقل اون کارهایی که از دستم بر میاد رو،از خودم دریغ نکنم

اصلا چیا میشن حسرت؟نمیزارم،تا جایی که بتونم،نمیزارم

حسرت رسیدگی به انگشتم نمیذارم رو دلم بمونه

عملش میکنم

جاهای مختلف میرم و چیزای مختلف رو تجربه میکنم

به خودم قول میدم

61.خوبم؟

خوبم؟

آره

تو هال نشستم ،برا خودم شربت آلبالو ریختم و به پادکست گوش میدم

ماکارونیم داره میپزه

ظرف کثیفی نیست

از خردکن جدیدم راضی ام

و همینطور از جارو شارژی که دیروز خریدم

چقدر یه سری وسیله ها زندگی رو راحت تر میکنن

میم سفارش کرد حتما اتاق رو مرتب کنم

ولی حال ندارم و اولویتم یه سری کار دیگه اس

مثل پختن شله زرد

چون هوس کردم

از غرغر هاشم نمیترسم

چون دوست ندارم کارام رو بخاطر تری از غرغرهاش،انجام بدم

همین امروز ،از پختن غذا بگیر تا حسابی سابیدن گاز

همه رو به خواست خودم انجام دادم و دوستش داشتم

واقعا نمیدونم چرا تو ذهنم،انگار برا دوست داشتن خودم و توجه کردن به خودم و خوشحال کردن خودم،کوپن تعریف کردم

روزی یکی دو تا فقط

ولی نه،امروز و روزهای بعد هم بدون محدودیت،خودم رو خوشحال میکنم

چون لایقشم

50.کاهش وزن

دیگه تصمیمم جدیه

هر لباسی که میپوشم،تنگه

حتی تیشرت های گشادم

حتی تاپ و شلوارک

شکمم تو عکسا مشخصه

هر طور شده کم میکنم

46.اولویت بندی

خیلی فکر کردم

و بنظرم دوای درد من،اولویت بندیه

اول خودم،بعد خونه

و همینطور باید تو کار های خودم و خونه هم اولویت بندی مشخص کنم

کارای خودم:

کسب مهارت

مطالعه

بهداشت

تناسب اندام

بهداشت

تفریح

کارای خونه:

اولویت با مرتب کردن

بعد هم تمیز کردن

اون هم سریع

به کمک پومودورو

مرتبی به تمیزی ارجحیت داره چون بیشتر به چشم میاد

الان که فوکوسم رو تمیزیه،جونی برای مرتب نگه داشتن برام نمیمونه

اینطوری دیگه چشمم راضی و مغزم آروم میگیره

بنظرم با این روش،حالم خیلی بهتر میشه

قول میدم اولویت اولم،خودم باشم

45.بدم میاد

میم

این روزها،ازت بدم میاد

وای!

چه جراتی دارم اینارو به زبون میارم

یه روز نمی‌تونستم به همچین چیزی حتی فکر کنم

از رفتارت،از تلافی کردن های دم به دیقه ات،از لحن حرف زدنت حتی وقتایی که میخوای بامزه باشی

میم،دلم واسه با مزه بودنت ضعف نمیره

دیشب باهات شوخی کردم

تمام تلاشم رو میکنم که نرمال بنظر بیاد رفتارم

ولی تو بازم تو ذوقم زدی

میدونی،گریه ام گرفت

و چند دقیقه انگار که اصلا تو ماشین،کنارم نیستی ،اشک ریختم

ولی حتی دلم نخواست و نمیخواد توضیح بدم چرا

دیگه باهات شوخی نمیکنم میم

هیچوقت!

43.خطاب به خودم

عزیزم

قرار نیست وقتی توی یه جمع،احساس راحتی و صمیمیت می‌کنی ،برای اینکه حرفی برای گفتن داشته باشی،بیای از خونوادت گله کنی،یا درباره نزدیکانت صحبت کنی،یا خودت رو روست کنی

خواهشا رو این ویژگی منفیت کار کن،چون بعد از اکثر دورهمی ها،دو روز اورثینک دارم...

40.این یکی برا خودمه

این بار میخوام با خودم حرف بزنم

من عزیزم،واقعا خیلی عالی داری پیش میری

با اینکه دوران پی ام اس داره جسمی و روحی اذیتت میکنه بشدت،تو کارات رو تا حد ممکن انجام میدی

میدونم به چی خیلی افتخار میکنم ؟

اینکه امشب دوباره برنامه چیدی

امیدواری به خودت

به اینکه میتونی از پس سختی ها بر بیای

راستی ،فردا چیپس میخرم خودم

خودم برا خودم

بیشتر از غز همه دوست دارم و بهت اهمیت میدم

قول میدم بهت آزار نرسونم،مخصوصا جسمی

و اینکه کلی احترام و محبت بهت بدم

هم با کارهام،هم تو حرف هام

29.چالش جدید

خب،با وجود اینکه چند روزه که چالش رو شروع کردم،میخوام تغییر توش بدم

تصمیم خودم رو گرفتم،از فستینگ ۱۲ ساعته شروع میکنم،و هفته ای نیم ساعت بهش اضافه میکنم تا برسه به ۱۶

قاعدتاً خورد و خوراک هم کنترل میشه

بحثم فقط کاهش وزن نیست،اون حسی که ازش میگیرم برام مهمه

واقعا هله هوله خوردن،ارزش ناراحتی بعدشو نداره

از فردا هم که استارت باشگاه رو میزنم

یعنی شش روز هفته فستینگ(بجز جمعه)

سه روز هفته باشگاه

هفت روز هفته بیداری قبل از ۹

هفت روز هفته صفحات صبحگاهی

هفت روز هفته زبان

چالش قبلیم شامل کار خونه و کار بیرون هم بود،که حذفش میکنم

چون چالشم جوریه که صفر میشه هر بار که انجامش ندم

تغییر بعدی هم تو روزاشه

به جای ۷۵ روز،از ۳۷ روز شروع میکنم

و اگه تموم شد و دلم خواست،چالش جدید میچینم

از همین الان میدونم که سخت ترین بخشش،دوران قبل از پریوده

ولی خب من میتونم

28.خوش گذروندن،ایرادی نداره!

خب،بعد از مدت ها اومدم که بنویسم

و طبق معمول از قبل چیزی آماده نکردم

الان که وسط هال دراز کشیده بودم،به یه چیزی فکر میکردم

اینکه یکی از مسائلی که همیشه بهم حس گناه میداد،خوش گذروندن بود

یعنی چیزایی که بقیه به چشم تفریح میدیدن،نه تنها بهم لذت نمیداد،بلکه از انجامشون حس بد میگرفتم

و وای که چقدر حس عجیب و خوبیه لذت بردن و حس گناه نداشتن

توی این چند روز تعطیلی،مهمونی رفتیم ،یا مثلا همین دیشب با میم کلی دور دور کردیم و حرف زدیم،و من باورم نمیشه که این منم از دور دور بی هدف لذت میبرم!

چه اشکالی داره وقتی فرصت سفر و خوشگذرونی،مهمونی و معاشرت،لش کردن و وقت رو به چوخ دادن هست،انجامش بدی

بعد من نه تنها لذت نمیبردم،بلکه معتقد بودم خب تو که هفته قبل رفتی پیکنیک با خانواده،دیگه چه لزومی داره این هفته با دوستات بری کافه!

کی این محدودیت ها رو تعیین میکنه؟؟

با ذهن آروم و روان شاد،به کارهام میرسم و روزهامو میگذرونم

جدیدا عاشق چنل یوتوب نیکی مجلسی شدم،و امروز یه ویدیوشچ دیدم که درباره پنج تا عادت خوبش توضیح میداد

تصمیم دارم درباره فستینگ تحقیق کنم و شروعش کنم

این چالشی هم که راه انداختم خیلی خوب جواب داده تا الان

مخصوصا ساعت خوابم خیلی بهتر شده

فقط فلاتر رو باید جدی تر پیش ببرم،اونم بنظرم بهتره بیرون از خونه برم و چند ساعت رو بهش اختصاص بدم،و چه جایی بهتر از سالن مطالعه کتابخونه

پس برنامه ی جدیدم به این شکله،استارت فستینگ،ریستارت باشگاه از فردا،استارت فلاتر از فردا،و پیش بردن چالش قشنگم

حالم خوبه و خوشحالم و سرم شلوقه

خیلی به خودم افتخار میکنم

12.روتین جدیدم

به لطف وبلاگ امین کاکاوند ،با یه کانسپتی به اسم صفحه صبحگاهی آشنا شدم،و تصمیم گرفتم وارد روتینم بشه

بیدار شدن(هروقت که شد،فدای سرم،فقط هرچی زودتر،بهتر،اگرم نشد،ک و ن لق کمالگرایی)

صفحه صبحگاهی (سه صفحه راجع به هرچیزی پر میکنی،نه موضوع خاصی داره،نه لزومی داره زیاد فکر کنی و درست بنویسی،فقط پیوستگی مهمه و اینکه اولین کاری باشه که بعد از بیداری انجام میدم،مخصوصا گوشی چک کردن و یه چیزی بخورم و...نداریم)

مرتب کردن تخت(بهترین حالت ،متعاقبا مرتب کردن اتاق)

صبحانه

ادامه ی روزم بسته به شرایط،انجام میشه،روزایی که باشگاه میرم ،برمیگردم و دوش و...،بقیه روزا هم به کار خونه و مطالعه و درس خوندن میگذره

همین

شاید ساده بنظر بیاد،ولی برام خیلی چالش برانگیزه،مخصوصا اینکه پای تداوم در میونه

9.من و خودم

توی هال روی مبل دراز کشیده بودم و تو تاریکی،به صداهای زیاد و نامشخص مغزم سعی میکردم گوش بدم،کرخت بودم و سرم در میکرد،الانم همونجوری ام،ولی با یه تفاوت،اینکه پاشدم و یکم به خودم رسیدم

من باید تو هر شرایطی به خودم اهمیت بدم،و این اهمیت رو نشون بدم با کارام

بسه هرچی خودمو سرزنش کردم،البته که خیلی کمتر شده،ولی همون کم هم زیاده،چون من مادری دارم بشدت ایرادگیر،و همسری صد برابر بدتر از مادر

یه مسکن خوردم برا درد سرم،مسواک زدم،موهامو شونه کردم و بافتمشون،آبرسان زدم به پوستم،بالم به لبم و کرم به دستام

چند پیس بادی اسپلش مورد علاقه ام و تمام

هنوزم کرختم،هموزم سرم درد میکنه،ولی خیلی به خودم حال دادم،همین سیگنالای کوچولو،رابطه امو با خودم بهتر کرده

عجیبه که تو این ۲۱ سال،خودمو دوست نداشتم و نمیدونستم

و حالا که با کلی تلاش،دارم طعمشو میچشم،اشک ذوق به چشم هام میاد

قول میدم دائما به خودم یادآوری کنم و نشون بدم که چقدر مهم و دوست داشتنی ام.