148.رفتار من
بعد از چند روز درگیری ذهنی درباره رفتار ناراحت کننده ی خانواده ی میم،امروز به مادرش پیام دادم
خیلی صریح دو مورد رو براش توضیح دادم
و اینکه چقدر دلخور شدم از این دو مورد
یکیش نحوه ی رفتار پدر شوهرم
که گفتم طبق معمول رفتارش رو دوست نداشتم
و اینکه اگر باهاش مطرح نمیکنی،تا خودم انجامش بدم
و یکی هم اینکه کاملا برام واضحه که اون روز با منظور و کنایه،سعی داشت بهم بفهمونه که رسمه خانواده ی من،سیسمونی بگیرن
بهش گفتم من اگر خیلی اهل رسم و رسومات بودم،از هزار تا مراسم و هزینه ی ازدواج کوتاه نمی اومدم
یکم سعی کرد کولی بازی در بیاره
اما خب ادامه ندادم
و اون هم دیگه جواب نداد
واقعاً خیالم راحت شد
تو بعضی موارد،اصلا نمیتونم بی تفاوت باشم
و تا حرفم رو نزنم،دلم خنک نمیشه
امشب هم که میم گفت بریم اونجا،اوکی دادم
اما خب عصر خوابم برد و میم هم دیگه بیدارم نکرد
تصمیم مون قطعی شده برای فروش خونه و شراکت
و رفتن به ساختمون مادربزرگ
من اجازه نمیدم کسی ناراحتم کنه
از پس زندگیم بر میام