164.لعنت
واقعاً که جزئیات زیبایی رو تجربه میکنم
و میام ثبت شون میکنم
بازم زدم تو سر خودم
از خودم متنفر میشم با این کار
شام دعوت بودیم خونه خاله
و ۵.۵ گفتی که کپه مرگت رو میزاری برای یه ساعت
هرچی گفتم خودم برم غذارو بگیرم و بیام،نذاشتی
آخه خیلی دلم دلمه میخواست
تا همین الان هم خوابیدی
لعنت بهت میم
چقدر من باید حرص بخورم
چقدر تو عین خیالت نباشه
لعنت بهم
+ نوشته شده در سه شنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ ساعت 22:39
توسط همان بلابلا
|