برنامه ام چی بود؟

برم خونه خاله،که خاله ها و دختر خاله ها رو ببینم

یه سر بزنیم مجلس ختم

و باهاشون خوش بگذرونم

اما سر ناهار،به میم گفتم خواهش میکنم انقدر غذات رو نریز

و میم سرم داد کشید

جدیداً خیلی عادت کرده و انجام میده

دلم شکست

لقمه تو دهنم سنگ شد

و با گریه اومدم رو تخت

منت کشیت اما زیاد طول نکشید

رسیدی به کشیدن مچ دستم و داد زدن و زور گفتن

اما بی محلت کردم

و میکنم

من امروز هم تو خونه میمونم

و یه روز دیگه هم به اینکه چقدر ازت بدم میاد و چرا باهات حرف میزنم،فکر میکنم

امروز که بیدار شدم،نخواستم حالت تهوعم اذیتت کنه و بیدار شی،رفتم بالا که حتی صدام نیاد

اما تو چکار کردی؟

به محض اینکه بیدار شدی،بهم زنگ زدی و گفتی بیا اتاق رو تمیز کن،اینجوری نمیتونم کار کنم

اتاق رو مرتب کردم و حسابی میز کارت رو تمیز کردم

و تو،تو اکسپلور میگردی تا عصر شه و دوست جونی هات رو ببینی

بشکنه دستت ،بمیری با این منت کشی