بیشترین چیزی که این چند روز اخیر اذیتم کرده،ساعت خوابم بوده

و کلی کار که صبحا باید انجام بشن و نمیشن

مثل آزمایش،مرکز بهداشت،...

و بله،وسط این همه شلوغی ،باید به کار خیری که شروع کردم و مثل ... استرس دارم و پشیمونم،برسم

آخه بگو تو روه به آشنایی

انقدر که اول ذوق کردم از ازدواج این دو نفر،جوگیر شدم و پیشنهاد دادم

و حالا که برای پنجشنبه قرار داریم،بیشتر از همون دو نفر که اصل کاری ان،استرس میکشم

اگر بشه،اگر نشه،چه حرفایی زده میشه،...

نمیدونم واقعا

فقط میدونم پشیمونم

چون اگر نشه که ۹۹ درصد نمیشه،خیلی ناراحت میشم

و بی خودی کلی استرس به خودم اضافه کردم

و شاید اون دو نفر هم ناراحت بشن

بعد از این قضیه که تا آخر این هفته ادامه داره ،نگرانیم برای خونه اوج میگیره

هنوز تکلیف مون مشخص نیست

و همین الان هم که آگهی ها رو میبینم،چهار ستون بدنم میلرزه از قیمت ها

چون تجربه ثابت کرده صد برابر از عکساشون داغون ترن

نمیدونم چی پیش میاد

و من سعی دارم تو این روزها،تظاهر کنم اتفاقی نیفتاده

و مهمترین دغدغه ام لوکیشن عکاسی سالگردمونه...