221.تو مریضی
مامان
انقدرررر عمیق آزارم میدی که نمیدونم به کی،به چی،به کجا پناه ببرم
با نگاهت،با حرفات،با لحن مضخرفت گند میزنی به مغزم
ارتباط نداشتن باهات خیلی کم هزینه تر از باهات بودنه
چون بی اغراق تو دو دقیقه،چنااااان ریدمانی به روح و مغزم میزنی که باید چند هفته مشغول تمیزکاری باشم تا شاید یکم از این کثافت کم شه
بخاطر اذیت های تو،به همه گیر میدم
با خودم درگیر میشم
انقدر که دلم میخواد بلایی سر خودم بیارم
با میم
انقدر مشکلات مون میزنه بیرون که میخوام یه بلایی سر اون هم بیارم
آدما که بماند،با وسایل هم درگیر میشم
لعنت بهت که سه ساله تراپی میرم و دارو و تلاش و...
ولی با یه جمله ات گند میزنی به همه چیز
لعنت بهت که به دنیام آوردی
آدم مریض
+ نوشته شده در شنبه ۷ تیر ۱۴۰۴ ساعت 20:1
توسط همان بلابلا
|