257.امروزم
بخدا که حموم،دوای هر درد منه
امروز خیلی دیر بیدار شدم،ساعت از ۱ بعد از ظهر گذشته بود
خیلی سریع برای ناهار هندی پختم
میم بعد از غذا خوابید و من هی الکی چرخ زدم تو یوتوب و اینستا و بلاگفا
ساعت پنج که برق قطع شد ،میم پیشنهاد داد بریم بیرون تا تو گرمای خونه تلف نشیم
کولر ماشین خنک مون کرد،چند تا خرید داشتیم انجام دادیم و بستنی رو خوردیم و برگشتیم
یکم به خونه رسیدم و شام پختم
بعد از شام هم باز رسیدگی به خونه ادامه داشت که میم درخواست کیک کرد
کیک رو پختم اما هر دومون دلدرد داشتیم ،مریضیم؟بخاطر هندی ظهر؟بخاطر سیب زمینی شب؟ نمیدونم
هر طوری بود خودم رو به حموم رسوندم
بعد از حموم هم کلی سعی کردم تمرکز کنم تا شاید حرکات جوجه ام رو حس کنم،فکر نکنم چیزی عایدم شده باشه ،فقط اون ریلکسیشن خیلی حال داد
بعدش هم تو دفتر جدید،طبق معمول برنامه ریختم،ببینم چطور پیش میره،چون همزمان میخوام خوابم رو درست کنم و فعالیتم رو بیشتر کنم
الان هم منم و یه کوه ظرف،که امیدوارم قبل از اینکه بیهوش شم از شدت خواب،تمومشون کنم
دیگه مرتب کردن پیشکش