بیشترین درگیری ذهنی حال حاضرم ؟

طبق معمول چند وقت اخیر،قضیه خونه

به طرز عجیبی هرکس که میاد برای بازدید،خونه رو نمیپسنده

امشب که خونه مامان بزرگ بودیم،باز هم تو جمع مطرح کرد که اگر میخواین،دوست داریم بیاین اینجا

و به من و میم هم دور از چشم بقیه گفت که خودش ودیعه مستاجر رو میده ،و ما هر وقت خونه مون اجاره رفت،میتونیم اون مبلغ رو بهش برگردونیم

خیلی زیاد وسوسه شدم

و یه جورایی خجالت میکشم از این بابت

چون خیلی سرسخت و محکم و قاطع میگفتم که نمی‌خوام اونجا برم

اما هرچی میگذره،شرایطم سخت تر میشه

واقعا سنگین شدم و زندگی تو این خونه،اذیتم می‌کنه

اما خب نمیدونم منتظر بمونم و برم خونه پیدا کنم

یا برم خونه ی مامان بزرگ،که کلی خوبی و بدی داره

خوبیش که ودیعه و کرایه کمشه

خونه هم تر و تمیزه،و لازم نیست زود بلند شم از اونجا

بدی هاش هم یکی مسیر بد و دورشه

یکی اینکه یکخوابه است و من دلم میخواست حالا که جابجا میشیم،بریم یه خونه ی حداقل دو خواب ،که یه اتاق رو به میز میم اختصاص بدیم

و مهم ترینش نزدیکیش به آشناست

طبقه همکف خانواده عموم،و طبقه پایینی ما میشه مامان بزرگ و پدر بزرگم

که دیگه پدر و مادرم و آشناها رفت و آمد دارن باهاشون و باید هی همه رو ببینم و همه سر از کارم در بیارن

مخصوصاً اینکه دلم میخواد اون جوری که میخوام بچه ام رو بار بیارم

واقعاً عاجزانه آرزو میکنم اینجا کرایه بره و یه خونه گیرمون بیاد

واقعاً توقع آنچنانی ندارم از خونه ای که بریم

فقط نمی‌خوام این شکلی مجبور شم برم تو اون خونه