از امروزم بگم

خیلی دیر بیدار شدم

و سریع ناهار پختم

یه شوید پلو معرکه با تن ماهی

بعد هم که رفتیم ۳۰ کیلو گوجه رو از یه خانم باغدار گرفتیم و رفتیم خونه مامان

اونجا اون همه گوجه رو شستیم و قاچ کردیم و چیدیم رو سبد ،که خشک شه

این مدل کارها رو دوست دارم ،اما خب خیلی خسته میشم

شب هم که پدر عزیزم تصمیم گرفت بیشتر از ۲ ساعت،یه بند درباره مزایای خونه مامان بزرگ حرف بزنه

و میگفتن خونه خودتون رو بفروشید و برید اونجا و ...

یه چیزی میگن فقط

ول کن دیگه،شونصد بار این حرف ها زده شده

و درنهایت انقدر عاجز و بدبخت شدم که مجبورم تن بدم به این کار

خیلی خیلی خودم رو کنترل کردم تا برسم تو ماشین

و هق هق گریه کردم کلی

بخاطر غرور و استقلالی که مجبورم بیخیالش بشم

این همه جنگیدم با سختی های زندگی

ولی خیلی قشنگ شکستم داد و مجبورم کرد پا بزارم رو اصولم

تنها بخش خوب امروز ،خرید تخت و کمد برای جوجه ی قشنگم بود ،که هر تکونش باعث لبخندم میشه

وگرنه که معاشرت با مامان مثل همیشه افتضاح

پدر هم که اومد،افتضاح تر شد

نمیدونم چی پیش میاد،فعلا که حالم افتضاحه و تنها راه حلم،بغل نرم و امن میم