270.گوجه
از امروزم بگم
خیلی دیر بیدار شدم
و سریع ناهار پختم
یه شوید پلو معرکه با تن ماهی
بعد هم که رفتیم ۳۰ کیلو گوجه رو از یه خانم باغدار گرفتیم و رفتیم خونه مامان
اونجا اون همه گوجه رو شستیم و قاچ کردیم و چیدیم رو سبد ،که خشک شه
این مدل کارها رو دوست دارم ،اما خب خیلی خسته میشم
شب هم که پدر عزیزم تصمیم گرفت بیشتر از ۲ ساعت،یه بند درباره مزایای خونه مامان بزرگ حرف بزنه
و میگفتن خونه خودتون رو بفروشید و برید اونجا و ...
یه چیزی میگن فقط
ول کن دیگه،شونصد بار این حرف ها زده شده
و درنهایت انقدر عاجز و بدبخت شدم که مجبورم تن بدم به این کار
خیلی خیلی خودم رو کنترل کردم تا برسم تو ماشین
و هق هق گریه کردم کلی
بخاطر غرور و استقلالی که مجبورم بیخیالش بشم
این همه جنگیدم با سختی های زندگی
ولی خیلی قشنگ شکستم داد و مجبورم کرد پا بزارم رو اصولم
تنها بخش خوب امروز ،خرید تخت و کمد برای جوجه ی قشنگم بود ،که هر تکونش باعث لبخندم میشه
وگرنه که معاشرت با مامان مثل همیشه افتضاح
پدر هم که اومد،افتضاح تر شد
نمیدونم چی پیش میاد،فعلا که حالم افتضاحه و تنها راه حلم،بغل نرم و امن میم