281.امروز
امروز با زنگ آقای تعمیر کار شروع شد
و ظاهراً برد تلویزیون مون سوخته و شنبه بعد میاد برای تعمیر
میخواستم این ماه یخساز رو تعمیر کنم، اما اگر این برد زیادی خرج بردار باشه، یخساز میفته ماه بعد
برخلاف قراری که با میم داشتیم ،نه رفتیم آزمایشگاه و نه بانک
احتمالاً هر دو به بعد از امتحانات موکول بشن
بعلاوه ی پیگیری کارت ماشین، که متأسفانه باید خودم برم دنبالش
میم تحت فشار و استرس زیاد، مشغول کار و درس بوده امروز
و من هم سعی کردم همراه خوبی باشم
برای رفع خستگی، براش خوراکی بردم و تو تایم استراحتش، خواست کنارش باشم
مثل تمام این مدت، باز هم بحث این رو پیش کشیدم که چرا انگار بهم بی میل شدی، و میم باهام رابطه برقرار کرد، درصورتیکه هر بار من دلم میخواد حرف بزنیم و ریشه یابی کنیم، نه اینکه از سرش بازم کنه با چند دقیقه رابطه
کلی هم به خونه رسیدم و درکل که حوصله ام سر نرفت امروز
فقط یه مورد ناراحتم کرد ، من که خودم نتونستم اون مهمونی رو تدارک ببینم و خودم رو خوشحال کنم، دختر عمه ام امروز زنگ زد و بعد از دوسال ،دعوت مون کرد ،اما خب بخاطر امتحان میم مجبور شدیم بگیم نمیایم
بعد یه عمر در حسرت مهمونی ، با همین دستای خودم گوشی رو برداشتم و گفتم نمیایم، هعیییییی
از وقتی بیدار شدم تا همین الان جوجه ام همش تکون میخوره
خیلی تکون هاش مشخصه از روی شکمم، اما هرکاری میکنم نمیتونم ویدیویی ازش ثبت کنم