288.خوش گذشت
از دیروزم بگم
برا ناهار هدس پلو پختم، و مثل همیشه، اونی که میخواستم نشد
من عاشق عدس پلو ام و متاسفانه از معدود غذاهایی هست که هرکاری میکنم،خوب درنمیاد
عصر هم که رفتم دوستم کیمیا رو دیدم
وای من از آدم هایی که خیلی حرف میزنن،زود کلافه میشم
از لحظه ای که دیدمش تا خداحافظی کردیم، قسم میخورم حتی یک لحظه هم ساکت نشد
ماهی هم گرفتم که برا شب، کبابش کنیم
و خدای من، چه کبابی شد
با میم انقدرررر کباب و خوراکی خوردیم که داشتیم میترکیدیم
و بهترین بخشش، چند دقیقه ای بود که تو هوای خنک پارک، دراز کشیدیم
موقع برگشت هم کلی دور زدیم و حرف زدیم
و حسن ختام هم شد کلی پسته خامی که میم برام خرید
واقعاً جزو مورد علاقه ترین هام هست
وقتی رسیدیم خونه، داشتم هلاک میشدم
اما گفتم دلم نمیاد امشب رو تموم کنم
پس نشستیم به هر زوری بود، یه قسمت بریکینگ بد دیدیم
و من دیگه بیهوش شدم
امروز که بیدار شدم، دیدم دیشب که همه بالش ها رو من برداشته بودم و بالشی به میم نرسیده بود ، دلش نیومده یکی از بالش های زیر پام رو دربیاره، و یه زیرانداز رو مچاله کرده زیر سرش
بعضی از حرکات میم خیلی خوشحالم میکنه
جدای از این همه عشق و حال، الان منم و یه خونه که با وسایل پیک نیک کوتاه مون، ترکیده و ساعت ها بشور و بساب و جابجایی لازم داره