291.خوابم میاد
استثنائا امروز میم زرنگ ترینه و من پنچر ترین
صبح که میخواست بره بیرون، ازم صبحانه خواست
و من در راستای پروژه ی نه گفتن، گفتم نمیتونم
و خودش نیمرو خورد
همین الان هم به زور چشام بازه و دارم میمیرم برا یکم خواب
میم قراره بره دندانپزشکی و آرایشگاه و من فقط میخوام یه گوشه ی خنک گیر بیارم و بیهوش شم
راستش بدم نمیاد میم زودتر کارش تموم شه و بخوابه
چون وقتی بیدار و فعاله، پدرم رو درمیاره اگر فقط ولو باشم
فعلاً که مشغول کاره
ناهار هم از بیرون ساندویچ سفارش دادم و شام هم میخوام برم خونه مامان
البته که کار خونه تمومی نداره و امروز رو فقط از زیر آشپزی در رفتم
و باید انواع و اقسام تمیزکاری ها رو انجام بدم
کاش برق قطع نشه
تا لااقل جون داشته باشم برا تمیزکاری
+ نوشته شده در یکشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۴ ساعت 12:51
توسط همان بلابلا
|