استثنائا امروز میم زرنگ ترینه و من پنچر ترین

صبح که میخواست بره بیرون، ازم صبحانه خواست

و من در راستای پروژه ی نه گفتن، گفتم نمیتونم

و خودش نیمرو خورد

همین الان هم به زور چشام بازه و دارم میمیرم برا یکم خواب

میم قراره بره دندانپزشکی و آرایشگاه و من فقط میخوام یه گوشه ی خنک گیر بیارم و بیهوش شم

راستش بدم نمیاد میم زودتر کارش تموم شه و بخوابه

چون وقتی بیدار و فعاله، پدرم رو درمیاره اگر فقط ولو باشم

فعلاً که مشغول کاره

ناهار هم از بیرون ساندویچ سفارش دادم و شام هم میخوام برم خونه مامان

البته که کار خونه تمومی نداره و امروز رو فقط از زیر آشپزی در رفتم

و باید انواع و اقسام تمیزکاری ها رو انجام بدم

کاش برق قطع نشه

تا لااقل جون داشته باشم برا تمیزکاری