305.کی بهتر میشم
یه واقعیتی که همیشه درباره ام وجود داشته، اینه که وقتایی که دیگه خیلی زیاد بهم میریزم، انگار فقط زورم به ناخن هام میرسه
درکل آدمی ام که از ناخن بلند بدم میاد، و بلند ترین حالتی که معمولا داره، کمتر از دو میلی متره
امشب هم پناه بردم به ناخن گیر و ناخن هام رو از ته گرفتن
حتی شاید بعضی هاشون موقع کار اذیتم کنن یکی دو روز
امروز رو بیرون نرفتم
اما هرباری که میم سعی کرد مهربونی کنه، حسابی بهم ریختم
و بهش هم گفتم
اینکه از این دو سه روز بعد از قهر که انقدرررر مهربونه، متنفرم
برام آب خنک میاره، باهام شوخی میکنه، از کنارم رد میشه یه ماچ میکنه لپم رو، خودش کارهاش رو انجام میده، زرنگ و کاری و درسخون میشه، حتی اصرار میکنه که بریم بیرون
نهایتا تا فردا ادامه بده
شک ندارم برمیگرده به روال همیشه
حال روحیم علاوه بر تمام این ها، قطعا تاثیر گرفته از تغییرات هورمونیه، و صد البته دوری از آسنترا
و دروغ چرا، از همین الان میترسم از افسردگی بعد از زایمان
بگذریم
هوا حسابی شب ها خنکه، و امشب برای اولین بار کولر رو روشن نکردم
خونه هم وضعیت قابل قبولی داره
فردا یا تنها یا با میم، دو ساعتی میرم خونه مامان بزرگ که براش خیار شور درست کنم
سال قبل انجامش دادم و خیلی راضی بود و امسال هم دلش میخواست ،اما فکر کنم بخاطر شرایطم چیزی نگفت
اما دوست دارم برم، از معدود کارهایی هست که میتونم براش انجام بدم
شنبه که میم امتحان داره و احتمالا بعد از ظهرش عکس بگیریم
یکشنبه هم آش، خونه مامان
خونه ای که خیلی روزه نرفتم و اگر حالا حالا هم نرم، برام مهم نیست راستش
یادم نمیاد هیچوقت دلم برای خونه بابا، یا حتی خود مامان و بابا تنگ شده باشه
از این هم بگذریم
همچنان حالم بده و هیچ جوره نمیتونم برگردم به روال زندگی...
به زور نشستم پای یه سریال، اما بعید میدونم تموم شه این یک قسمت...