311.میوه خشک
از امروز بگم
بیدار که شدیم، مامان مشغول پختن ناهار بود
طبق معمول خیلی خیلی زود
برامون نیمرو درست کرد و میم رفت دنبال چند تا کاری که داشت
مامان هم هی ازم پذیرایی کرد و حرف زدیم
از میون حرف هاش، از اینکه یکی در میون به میم یه غری میزنه و با بدترین لحن انتقاد میکنه، هیچ خوشم نمیاد
ولی خب چه کنم حتی با گوشزد من هم رفتارش رو تغییر نمیده
مثلا برام ویفر آورد، هی غر زد که اگر میم اومد بهش ویفر تعارف نکنی، سری قبل که کیک خورد بعد از شما کلی خرده کیک جمع کردم، اگر شوهر من اینجوری بود انقدر جیغ میزدم تا درست شه، نفرین مادر میم برای تربیت غلطش و کلی حرف دیگه
خب کوفتم کردی که مادر من
بخدا که میم حتی خونه مامانم سرویس بهداشتی نمیره، چون مامانم به طرز خیلی خیلی ضایعی تا میم از سرویس بیرون میومد، میرفت و نیم ساعت اونجا رو میشست
خب بزار برای بعد
چرا انقدر رفتارت تحقیر آمیزه؟
بخدا که هرکی جای میم بود، حتی خود من، این رفتار ها رو تحمل نمیکردم
نمیدونم شاید ریشه ی یه سری اذیت های میم، به همین کارهای مامانم برمیگرده
حتی ظهر که میم رفت بیرون، ازمون خداحافظی کرد و مامانم انگار نه انگار
بهش گفتم چرا جواب خداحافظی اش رو نمیدی
برمیگرده میگه خب بسلامت
خلاصه که میم برگشت و ناهار خوردیم
بعد از ناهار هم میم یه چرتی زد
من هم دراز کشیده بودم که شکمم به طرز عجیبی به شدت تکون خورد و مامانم دید
اومد و یکم با نینی حرف زد و نینی هم هی بیشتر تکون میخورد
اما خب حتی حرف زدنش با بچه، غر زدن به میم بود
میگفت نکنه مثل بابات تنبل بشی و...
میم که بیدار شد رفتیم بازار
یه پروژه ی جدید داریم استارت میزنیم
تعمیر مبل
یعنی به میم گفتم اگر یه کانال بوتوب میزدیم و از کارهامون ویدیو میزاشتیم، حسابی ویو میگرفت
از ساخت و ساز خونه مون بگیر تا تک تک وسایل مون
از بازار کلی خرید کردیم و برگشتیم
بعد از شام هم یه سری میوه رو قاچ کردم و گذاشتم تو سینی که خشک شه
خیلی صحنه قشنگیه شلیل و هلو و سیب رنگارنگ یه گوشه خونه
از حالت لج دراومدم و فردا راهی یه شهر دیگه ایم برای جلسه میم
و روز های شلوغی رو در پیش داریم
این هم از امروز من، با حذف کلی جزئیات