312.دغدغه
شونصد تا مطلب دارم که میخوام درباره اش مفصل بنویسم، اما همه اش موکول میکنم به بعداً
و خب قطعاً خیلی از جزئیات مورد نظرم رو فراموش میکنم
مختصری از امروز بگم
روز بشدت خسته کننده، برای بار دوم با به سری افراد جمع شدیم، تا بیشتر بهم ثابت بشه آدمها از اون چیزی که سعی دارن به نمایش بزارن،تهی ترن، و خب این یکی از مواردیه که یه روزی مینویسم درباره اش
خیلی خسته شدیم ، خیلی هزینه کردیم، اما خب چند تا چیز رو هم خوب یاد گرفتیم
مثلا اینکه افراد برخلاف ادعاهاشون، در واقع به دورچین کباب شون بیشتر اهمیت میدن تا جون تو
خانواده میتونه بزرگترین مانع باشه، و مادرت میتونه ازت راضی نباشه،حتی اگر اسطوره ی صدها نفر باشی
و اینکه هیچوقت هیچ کس رو همراه خودمون به شهر دیگه ای نبریم، تصادف همیشه در کمینه
از صحبت هایی که با میم داشتم به این نتیجه رسیدم که خیلی از دلسوزی هام، عامل بدتر شدن اهمال کاری های میمه
و باید سعی کنم تغییر رویه بدم
این از امروز
از دیروز همه اش تو فکرم که جلسه ی تراپیم رو کنسل کنم
قطعاً یکی از دلایلم، فرار از صحبت کردن درباره یه سری مسائل هست
و اینکه هرچی فکر میکنم از عملکرد تراپیستم راضی نیستم
نمیتونه جلسه رو مدیریت کنه و میشینه از زندگی خودش برام میگه
خب من هرجلسه به سختی هزینه اش رو تامین میکنم و با میم رسماً میجنگم
اما خیلی شیک از زیر یه سری بحث در میرم و تراپیستم تو این مورد حرفه ای عمل نمیکنه
حالا نمیدونم واقعاً جلسه رو کنسل کنم و منتظر شم تا آبان و جلسه بعدش
یا برم تو فاز چلنج اکسپتد
یه مورد دیگه هم استارت صد باره ی کسب مهارته
که خب دلیل اینکه دوباره تو سرم افتاده اینه که میم درباره اش با دوستاش و حتی خواهرش حرف میزنه
و من اینجوری ام که چرا من نه
اما خب در عمل، تو انجام امورات روزانه ام موندم
واقعاً از خستگی دارم میمیرم و حتی خوابم نمیبره...