359.خونه و لباس
تمام هال ترکیده چون تمام لباس ها رو ریختم وسط که دسته بندی کنم
و عصر مجبور شدم هول هولی حاضر شم که به دندانپزشکی میم برسیم
بعد از دکتر قدم زنان بسمت قهوه فروشی رفتیم چون دلم موکا میخواست
وسط راه نون قندی داغ و تازه خریدیم
یه سر هم به شهر کتاب زدیم و امان از قیمت ها
برا جوجه یه ماشین کوچولو گرفتیم
خاله هام رو از بیمارستان سوار کردیم و رفتیم بسمت خونه مامان
اونجا کلی حرف زدیم، بیشترش درباره شرایط زندگی من تو این خونه
میم وسطش پیام داد که چیزی نگم
اما خب چرا نگم؟
پدر و مادرم کلی ادعاشون میشد که اگه برین کسی اجازه ی مزاحمت و دخالت نداره
بزار بدونن روزی پنج بار مامان بزرگ به بهانه های مختلف میاد
من مسئول حوصله سر رفتن هاش که نیستم
زندگیم رو دارم ، فضای خصوصیم رو میخوام
تمام این مشکلات مثل روز روشن بودن، دلیل مقاومت من هم همین بود
خب چرا چیزی بروز ندم و تو خودم بریزم؟؟
بهرحال من که تو این خونه موندنی نیستم
ذره ای حس خوب به هیچیش ندارم
و حاضرم دردسر جابجایی رو به جون بخرم
از خراب شدن وسایلم بترسم؟؟ بیشتر از نصف شون به فنا رفت تو همین اسباب کشی
واقعا فقط و فقط آرامش خودم برام اولویته
و نباید اجازه بدم مادربزرگ با رفتار و حرف هاش بهم عذاب وجدان بده و باهام بازی روانی راه بندازه
خوب یا بد، من بشدت روی خصوصی موندن زندگیم حساسم
و این شرایط هر روز داره اذیتم میکنه
دیگه یه سری موارد جانبی مثل احوالات پدربزرگ و وایب بد خونه و احساس عدم تعلق و... بماند
یه چالش دیگه هم که باهاش درگیرم، لباس هام هستن
همونطور که قبلا نوشتم، تو خونه قبلی فرصت نشد لباس های کوچک و قدیمی رو رد کنم
و اینجا هم میم میگه ردشون نکن، بعدا اندازه ات میشن
و من به این شک دارم
علاوه بر این، انگار تا وقتی این همه لباس تو کشو و کمد هام هستن ، نمیتونم خودم رو راضی کنم خرید کنم
نمیدونم چکار کنم واقعا
ار بس که جدیدا جنس لباس ها اشغالن و دو ماه بیشتر، دوام ندارن
احتمالا نگهشون دارم و رد کردنشون رو به تعویق بندازم
با اینکه با تمام وجودم میدونم اشتباهه
آیا امشب میتونم همه اشون رو جابجا کنم یا هی کش میاد این کار سخت؟؟