میم

من همچنان آشتی نیستم

یعنی شاید برای اصرار های زیادت و زندگی مون،سعی میکنم رفتارم شبیه به قبل باشه،ولی نمیتونم دلم رو راضی کنم

فراموشم نمیشه

باعث شدیم شخصیت مون پیش خونواده ها خورد بشه

و ما چه تلاشی کرده بودیم برای این وجهه

بهرحال

این یکی رو مینویسم صرفاً برای ثبت شدن اولین سفر دوتایی مون

خوابیدن تو مسافر خونه رو ترجیح دادم به چادر

ولی خب چه کنم با حالت تهوع

ملحفه خودمو کشیدم،رو بالشی خودم رو کشیدم،پتو خودم رومه،ولی از شدت تهوع و سردرد،خوابم نمیبره

البته که هتلم می‌رفتیم همین بودم

کلا بجز خونه خودم،بقیه جاها اذیت میشم

امیدوارم خوابم ببره که برا فردا ،جون بگیرم

راستی ،امروز بین راه،یه سر به کافه دوست پسر میم زدیم

چی میشه عاقبت شون؟

عشق شون ناکام،تو اوج تموم میشه،یا به ازدواج ختم میشه؟

ازدواجی که سردی بیاره

سردی و کمتر دوست داشتن

نمیدونم

بخواب لطفاً...