بعنوان تنوع و اقدام برای تحول خونه،کابینت ها رو بهم ریختم

ظرفارو تو ماشین گذاشتم،ولی از صبح فقط کف میبینم

هرکاری کردم درست نشد

حالت تهوع و سرگیجه دارم

میم همچنان ادامه میده به رفتار هاش

بهم میگه باید کاری کنی خوب شم،ولی هر پیشنهادی میدم،رد میکنه

فکرش رو بکن داشتم به بیرون رفتم فکر میکردم،ولی میم مخالفت میکنه تنها برم،و خودش هم نمیاد

کاش لااقل میرفتم خونه مامان

حتی اون هم ازم دریغ میکنه

لعنت بهت میم

لعنت به حال خوب و بدت